دیدار اول ..
صبح ساعت ۶:۰۰
آنا تلفن : سلام ات
ات : هومم چی میگی ساعت ۶
آنا : برای شب بیا خونم به لینو هم بگو بیاد
ات : آنااااا ( داد ) الان تو منو بیدار کردی اینو بگی
آنا : میدونم رو خوابت حساسی ولی خب من دیگه برم بای بای
ات : اه پاشدم کار هامو کردم و دیگه ساعت ۱۰ صبح بود دیگه رفتم به لینو زنگ بزنم
ات : سلام اینو آنا برا امشب گفته بریم خونشون
لینو : اوکیی میاممم
ات : باشه پس بای بای
لینو : خداحافظ
~ شب ~
آنا : خب بچهه ها چه خبر
ات : مرسیی توخوبی
آنا : فعلا میخوام برم دنبال یه کسی که اونم باشه سریع میام
ات : باشه بای بای
ات ویو
حوصلم سر رفنه بود که یهو تصمیم گرفتم یه کاری بکنم رفتم لیوان برداشتم و پر از آبش کردم و رفتم سمت لینو
ات : بگیر کهاومد آقای لینوو
و آب رو ریختم رو صورتش و پا به فرار گذاشتم
لینو : اتت اگر بگیرمت فقط
ات ویو
همینطوری داشتم میدویدم که یهو سر خوردم و لینو افتاد رون
. فاصله اونا خیلی کم بود به اندازه ی یک نفس .
لینو ویو : چند ثانیه بهش خیره بودم که چشمم افتاد به لباش و ..
آنا تلفن : سلام ات
ات : هومم چی میگی ساعت ۶
آنا : برای شب بیا خونم به لینو هم بگو بیاد
ات : آنااااا ( داد ) الان تو منو بیدار کردی اینو بگی
آنا : میدونم رو خوابت حساسی ولی خب من دیگه برم بای بای
ات : اه پاشدم کار هامو کردم و دیگه ساعت ۱۰ صبح بود دیگه رفتم به لینو زنگ بزنم
ات : سلام اینو آنا برا امشب گفته بریم خونشون
لینو : اوکیی میاممم
ات : باشه پس بای بای
لینو : خداحافظ
~ شب ~
آنا : خب بچهه ها چه خبر
ات : مرسیی توخوبی
آنا : فعلا میخوام برم دنبال یه کسی که اونم باشه سریع میام
ات : باشه بای بای
ات ویو
حوصلم سر رفنه بود که یهو تصمیم گرفتم یه کاری بکنم رفتم لیوان برداشتم و پر از آبش کردم و رفتم سمت لینو
ات : بگیر کهاومد آقای لینوو
و آب رو ریختم رو صورتش و پا به فرار گذاشتم
لینو : اتت اگر بگیرمت فقط
ات ویو
همینطوری داشتم میدویدم که یهو سر خوردم و لینو افتاد رون
. فاصله اونا خیلی کم بود به اندازه ی یک نفس .
لینو ویو : چند ثانیه بهش خیره بودم که چشمم افتاد به لباش و ..
- ۱۸.۳k
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط